مهیار نازممهیار نازم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

شازده کوچولو و راز گل سرخ

من اومدم با عکس های خوشگلم

یکشنبه 27 مرداد ساعت 5 بعد از ظهرمهیار جونو به مناسبت یک ساله شدنش بردیم آتلیه  ژست های مهیار تو آتلیه برای دیدن همه عکس ها لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید تازه وارد آتلیه شده بودیم       مهیار خیلی باهامون همکاری کرد به خاطر همین زیاد طول نکشید و بیشتر زمانمونو برای انتخاب عکس ها گذاشتیم بعدشم کیکمونو بردیم خونه مامانی که دور هم باشیم آخه خاله جونم و پسر خاله هام هم اونجا مهمون بودن این کیک خوشگل سلیقه بابا امینه که روز قبل واسه گل پسری سفارش داد یه قسمتی از کیک هم که سمت چپ به هم خورده با وجود مراقبت های چهارچشمی ما  مهیار تو اتلیه چنگ انداخته ...
4 شهريور 1392

سفر چند روزه به مشهد

چهارشنبه 18 مرداد تصمیم گرفتیم بریم مشهد مامانم اینا قرار بود برن . من و امین هم ظهر تصمیم گرفتیم همراهشون بریم واسه همین مهیارو بردیم خونه مامان و خودمون بعد از یه خرید کوچولو، اومدیم خونه و تند تند وسایلمونو جمع کردیم . ساعت 10شب راه افتادیم مهیار تو راه خوابید منم همراهیش کردم . مادر و پسر چشم خوابو در آوردیم             حالا واسه دیدن چند تا عکس از این سفر برو ادامه مطلب  راستی ممنونم که به ما سر می زنی باغ انگور   اینم بهار کوچولو می تونین واسه مشاهده وبلاگش روی عکسش کلیک کنین روز آخر خونه خاله معصومه خیلی ...
28 مرداد 1392

موس کامییوتر درست شد

حالا می تونم با آرامش تایپ کنم چهارشنبه 11 مرداد مهیارو بردیم واسه واکسن 1 سالگی   خدا رو شکر  اصلا اذیت نشد البته به ما گفتن احتمالا یه هفته بعد تب کنه یا بدنش بیرون بریزه . ما هم یه هفته صبر کردیم و خدا شکر مشکلی پیش نیومد واسه همین چهارشنبه 18 مرداد تصمیم گرفتیم شب راه بیفتیم و بریم مشهد (تو پست بعدی عکس های مشهد می زارم ) فقط یه مشکل کوچولو پیش اومده : پرونده مهیار تو مرکز بهداشت باطل شد  ما مهیارو واسه چکاب می بریم دکتر متخصص و دیگه نیازی نمی دیدم برم مرکز بهداشت . اونا هم زحمت کشیدن و به همین دلیل پرونده مهیارو باطل کردن . راستش یه کم ناراحت شدم چون من از ...
28 مرداد 1392

سفر به سرعین

       دوشنبه 31/04/1392 من و امین و مهیار جون دل و به دریا زدیم و یه سفر چند روزه رفتیم سمت اردبیل حالا برو ادامه مطلب تا یه عالمه عکس خوشمل از این چند روز ببینی   مهیار عاشق گاز گرفتنه . مخصوصا شصت پای من .    باور کنین وقتی نشستم یا دراز کشیدم ،مهیار میاد دور و برم مضطرب میشم و سریع خودمو جمع و جور میکنم . اینجام احتمالا چون پای من تو کفشه به دماغ خرس بد بخت گیر داده       پارک جنگلی سورتمه  مهیار داره فوت کردن یاد میگیره  اومدم غذاشو تو ماشین بدم اینقدر وول خورد که با مژه رفت تو ظرف ماست  پارک قشنگی...
14 مرداد 1392

گذر زمان

 از وقتی که یه دختر کوچولو بودم مثل همه خانم کوچولوها رویاهای قشنگی داشتم ( البته من گاهی نگرانی هایی هم قاطی رویاهام میشد مثل ترس از دست دادن مادرم ) گاهی تو خیالم یه خانوم معلم میشدم . و چون بچه درسخونی نبودم و به نظرم معلم ها آدم های  بد اخلاقی میومدن . من هم الگو پرداری میکردم .  اگه کسی تو کلاسم مشق ننوشته بود ، از کلاس بیرونش می کردم و........... ( بچه درس نخون های دهه 60 می دونن جای این نقطه چین ها چی بزارن ) دست همه معلم های دلسوز رو می بوسم به خصوص خانم یزدانمهر که فقط وقتی از دستم واقعا عاصی میشد ، منو بیرون میکرد ،نه هر زمانی که .........
11 مرداد 1392

پسرم یک ساله شده

     ششم مرداد سال هزارو سیصد و نود ویک یه فرشته کوچولو از آسمون افتاد تو بغل ما و زمینی شد ١ ساله که شاهزاده کوچولوی آسمونا شده شاهزاده قلبمون         پسر نازنین ما تولد یک سالگیت مبارک       امسال تولد گل پسری با شبهای قدر مصادف شد براش برنامه داریم بعد از این شبها یه کیک خوشگل تهیه کنیم و ببریمش آتلیه ...
7 مرداد 1392

بفرمایید عکس

جمعه 21/04/1392 جاده لواسانات من و امین و پسری یه روز خوب رو سپری کردیم و حسابی بهمون خوش گذشت   واسه دیدن بقیه عکس ها یه توک پا برو   ادامه مطلب      مهیار در حال خوردن  بچه یه کم زیادی معده گشاد کرده بود پفک   البته خوشبختانه فقط بازی میکرد با پفک   گوجه فرنگی و جوجه   بلال   ماست به مقدار زیاد       اینم باران دوستشه که تو رودخونه با هم دوست شدن       پسری حسابی بازی کرد آب بازی ،خاک بازی ،سنگ بازی ،از سر و کول ما بالا رف...
28 تير 1392

مزاحم تلفني

  چهارشنبه ٠٤/١٩ امين زود اومد خونه و رفت تو اتاق يكم بخوابه من و جو جو هم تو پذيرايي نشسته بوديم و من وظيفه خطير آروم نگه داشتن مهيارو  به عهده داشتم  يه خورده باهاش آروم بازي كردم و بعد گوشي منو گرفت تا الو كنه . گوشي رو گرفته بود دم گوشش و همينجوري داشت از خودش صدا در مياورد كه يهويي ديدم صداي يه آقايي هم از اونطرف خط مياد سريع گوشي رو گرفتم ديدم از طريق تماس اضطراري گوشي من به ١١٠ زنگ زده يعني نميدونين با چه خجالتي من عذر خواهي كردم الانم كه دارم اين پستو مي ذارم با گوشي مامانم به يكي از همكاراش زنگ زده بود جوجوي من تا حالا چند بار اینکارو کرده البته فقط به باباش زنگ زده بود اما حالا داره روابط اج...
22 تير 1392

اولین قدمهای پسرم

مهیار جون اولین قدمهاشو در روز پنج شنبه 13 تیر ماه 1392 در سن 11 ماه و شش روزگی   برداشت و ما رو کلی ذوق زده کرد البته فقط دو قدم رفت و فرداش هم سه قدم به نظر من این یکی از قشنگترین مراحل رشدش بود چند روزی بود که از یه دستش می گرفتم و تو خونه راه می بردمش تا بهتر یاد بگیره تعادلشو حفظ کنه زبل خان همش دنبال یه جا می گشت که اون یکی  دستشو بگیره وقتی مهیار دستش تو دستامه و با تردید و ترس پاهاشو حرکت می ده تا راه بره به حرکت پاهای خودم نگاه میکنم انگار از اول بلد بودم راه برم  و هیچ ترس و تردیدی وجود نداشته     ...
18 تير 1392

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

این چند روزی مهیار حسابی دور و برش شلوغه و کلی داره خوش میگذرونه    یه عالمه شیطونی هم یاد گرفته که باید تو یه پست جدا براتون بنویسم نمی دونم یهو سر یازده ماهگی کلی تغییر کرد    باورم نمیشه اینقدر داره تند تند بزرگ میشه  نکنه یه روزی دلم واسه این روزاش تنگ بشه و غصه بخورم باید حسابی این روزها از نی نی داشتن لذت ببرم حالا اگه زحمتی نیست تشریف ببرین ادامه مطلب تا چند تا عکسی که براتون گذاشتم ببینین    جمعه  هفتم تیر ١٣٩٢ پارک شهر که واقعا پارک قشنگی بود بر خلاف تصور من    اینجا داشت با دقت به پرنده ها نگاه میکرد  الانم از پارک اومدیم بیرون...
13 تير 1392