سفر به سرعین
دوشنبه 31/04/1392 من و امین و مهیار جون دل و به دریا زدیم و یه سفر چند روزه رفتیم سمت اردبیل
حالا برو ادامه مطلب تا یه عالمه عکس خوشمل از این چند روز ببینی
مهیار عاشق گاز گرفتنه . مخصوصا شصت پای من .
باور کنین وقتی نشستم یا دراز کشیدم ،مهیار میاد دور و برم مضطرب میشم و سریع خودمو جمع و جور میکنم .
اینجام احتمالا چون پای من تو کفشه به دماغ خرس بد بخت گیر داده
پارک جنگلی سورتمه
مهیار داره فوت کردن یاد میگیره
اومدم غذاشو تو ماشین بدم اینقدر وول خورد که با مژه رفت تو ظرف ماست
پارک قشنگی بود . یه قسمت پارک حصار کشیده بودن که توش چند تا گوزن بود
گردنه زیبای حیران
جنگل فندق لو
این جنگل پر از درخت فندق بود و غروب خیلی زیبایی داشت
سرعین
رسیدیم به سوییتی که بابا امین از قبل زحمتشو کشیده بود و رزرو کرده بود
کل سفر گیر این چمدونه بود . روز آخر هم تو چمدون گیر کرد .
به این ترتیب که در چمدون باز بود و مهیار هم داشت باهاش بازی میکرد که تصمیم گرفت بره داخل چمدون شاید اونجا بیشتر خوش بگذره . بنابراین پاشو می زاره وسط دو تا درش و در چمون هم بسته میشه
با صدای گریه اش اومدم دیدم فقط شونه ها و سرش بیرونه اینقدر با گریه هاش دست پاچه شدم و ترسیدم که نگو
این عکس که من عاشقش شدم امین تو سرعین از ماه گرفت
صبح روز بعد امین رفت آب گرم و منو مهیار موندیم اینجا داشتم واسش غذا میذاشتم
تنهایی حوصلمون سر میرفت . مهیار هم قربونش برم یه جاش آروم نمی گرفت و همش شیطونی می کرد بردمش تو محوطه تا یکم قدم بزنیم
وقتی بیرون قدم می زنیم مهیار خیلی دوست داره تند تند بشینه با زمین بازی کنه مثلا ممکنه به یه مورچه خیره بشه و براش جذابیت داشته باشه
دوتایی تو آلاچیق نشسته بودیم که سه تا دخمل کوچولو و خوشگل اومدن با مهیار دوست بشن
مهیار هم کلی باهاشون بازی کرد و آخرش هم این گوشی دست ستایش کوچولو رو خراب کرد
البته من قبل از اینکه ستایش بره به مامانش بگه درستش کردم
امین اومد و ما هم برگشتیم سوییت
داریم میریم پیست اسکی آلوارس که واقعا جای قشنگی بود
ایستگاه اول پیست آلوارس
قله سبلان
بولاغلار
مسیر چشمه بولاغلار که خود ترک ها بهش میگن بولاخلار
اینم چشمه
بقعه شیخ صفی
منو یاد آخرین مسافرتی که با پدر بزرگم رفتم انداخت
چقدر با دقت از همه جا بازدید میکرد و جزییات هر جایی که میرفتیم بررسی میکرد
یادمه از معماری اینجا خیلی خوشش اومده بود
روحش شاد
مهیارو تا ولش میکردیم در ویترین آثار باستانی رو باز و بسته میکرد
بچم هر جا بره یه سرگرمی واسه خودش جور میکنه
بعد از بازدید از بقعه رفتیم یه پارک مهیار تو کالسکه خوابش برد ما م چون میخواستیم از فرصت استفاده کنیم و یکم استراحت کنیم با کالسکه گذاشتیمش رو صندلی ماشین
رستوران بره سفید تو اردبیل یه اتاق بازی واسه بچه ها گذاشته بود و چند قدم اونور تر میز های غذا
مهیار واسه اولین بار رفت استخر توپ
اول که گذاشتمش عین قنبرک ذوق میکرد
جاده اسالم خلخال
هوا خیلی خنک بود مهیار هم عاشق این هوا شده بود وقتی آوردمش تو ماشین بلال می خورد و گریه میکرد تا دوباره بره بیرون
بندر انزلی
روز آخر سفر تو بندر انزلی مهیار جون واسه اولین بار تو دریا شنا کرد
شنبه05/05/1392
دیگه داریم بر می گردیم تهران . مهیار در طول سفر انرژی ها رو صرف کرده و نا نداره تکون بخوره
ببخشید پشتم به شماست
به امید دیدار تا پست بعدی