اول مهر 1397
اولین روز مدرسه اش تضاد احساسمو نمتونم بگم
هم ذوق زده بودم هم استرس داشتم
بدترین جاش اینه که باید کنترل کنی خودتو
مهیار رفت تو حیاط مدرسه واسه صف صبحگاه و دل منو هم با خودش کند و برد
پسرکم رو به خانم محمدی عزیز سپردم ،دل من آرومه با تجربه ای که ایشون دارند مطمئنم که مهیار روزهای خوبی رو پشت سر میزاره
پسرکم در چنین روزی برایت آرزویی مادرانه دارم
برایت آرزو نمیکنم که مدارج بالا کسب کنی
یا دانشگاه ببینمت یا در لباس دامادی
آرزویم شاد زیستنت است و احساس خوشبختی و رضایت از زندگی
تو هرررررچه بااااشی بالا یا پایین ،کم یا زیاد اگر رضایت داشته باشی از بودنت و لذت ببری از انتخاب هایت ،درست همان پسرک آرزوهای مادرت هستی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی