مهیار نازممهیار نازم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

شازده کوچولو و راز گل سرخ

قراروبلاگی

جمعه 22 شهریور یه قرار وبلاگی داشتیم چهارمین نمایشگاه مادر و کودک   و با 8 تا نی نی و مامان و بابا هاشون آشنا شدیم. روز خیلی خوبی بود ازمامان امیر علی جون و مامان فاطمه یسنا جون ممنونم که این قرار و هماهنگ کردن     مهیار و ایلیا جون از راست به چپ : رادین / امیر علیٰ / آرتینٰ / فاطمه یسنا / آرنیکا / مهیار و    نیمه ی آرشان که داره چمن ها رو می کنه آرشان همچنان در حال کشف طبیع...
1 مهر 1392

اولین باری که پسرم خودش تو پارک قدم زد

پارک پرواز اولین پارکی بود که جوجوی من توش قدم زد تازه واسه اولین بار هم اینجا از پله بالا رفت البته چهار دست و پا      در ضمن این پست مربوط به 11 تا ١٢ ماهگی مهیاره اما مامان سوده دلش خواست الان بذاره ...
1 مهر 1392

داداشیم رفت

  چند روزه که میخوام بیام وپست بزارم اما دستم به نوشتن نمی ره چهارشنبه 13/06/1392 چمدونای داداشمو بستیم   و پنج شنبه ساعت 5 صبح تو فرودگاه با داداش کوچیکه خدا حافظی کردیم     یک سال پیش وقتی گفت 1 سال دیگه میرم آمریکا من انگار داشتم جک می شنیدم اما خودمونیم عجب همتی داشتی داداشی الان اینجاست   شهر پیتسبورگ اینم دانشگاهشه( کارنگی ملون)       هنوز چند روزه رفته دلم یه عالمه تنگ شده  خوشحالم که اینهمه واسه زندگی انگیزه داره اما واسه دلم ناراحتم ای کاش یه عالمه خواهر و برادر داشتم حد اقل ای کاش یه دونه خواهر داشتم    &nbs...
24 شهريور 1392

مهیار در ورژن جدید

  همیشه که نباید منو تو یه چهره ببینید بلاخره آدمیزاده و هزار رنگ با رفتار های کلیشه ای  هم مخالفم یعنی چی که مرد نباید گریه کنه ؟ من که هر وقت دلم بخواد گریه میکنم   مگه فقط مامانم دل داره ؟ بدوووووووون شرح !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!  اونقدرا هم سخت نیست ها نکته قابل توجه :   دو تا عکس آخر مربوط به 13 ماه و 18 روزگیمه   ...
24 شهريور 1392

اولین باری که با قاشق غذا خوردم

 مهیار تو سیزده ماهگی واسه اولین بار خودش با قاشق غذا خورد       تازه با لیوان هم بلده خودش آب بخوره .  البته یه قطره میخوره و بقیه اش نثار فرش میشه .بعدش هم یه لبخند زیبا بهم تحویل میده     که یه وقت خدایی نکرده بد به دلم راه ندم  فقط خواهشا اگه وسواس داری نرو ادامه مطلب وگرنه بد جوری اوضاع روحیت به هم می ریزه           غذاش تموم شده . خیلی شیک و مجلسی نشسته تو حموم تا یکی بره بشورش پسرم مثل دسته گل تمیز شد چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب بچه همینه دیگه پسرم ممنونم که تو زندگیم وجود د...
24 شهريور 1392

کلمه هایی که مهیار از نه ماهگی تا الان میگه

  گل پسرم چند ماهه که با ما حرف می زنه و ما هم حسابی کیف می کنیم جدا به نظر من خیلی لذت بخشه که یه آدم کوچولو جلو چشمت رشد کنه و تو مرحله به مرحله و لحظه به لحظه کنارش باشی تلاش برای غان و غون کردن جای خودشو میده به ادای آواها بعد کلمه های نا مفهوم جایگزین می شن و کم کم زبان کامل تر میشه و لغات به وجود میان  mama - ma - maman = مامان                                                  &nb...
19 شهريور 1392

من اومدم با عکس های خوشگلم

یکشنبه 27 مرداد ساعت 5 بعد از ظهرمهیار جونو به مناسبت یک ساله شدنش بردیم آتلیه  ژست های مهیار تو آتلیه برای دیدن همه عکس ها لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید تازه وارد آتلیه شده بودیم       مهیار خیلی باهامون همکاری کرد به خاطر همین زیاد طول نکشید و بیشتر زمانمونو برای انتخاب عکس ها گذاشتیم بعدشم کیکمونو بردیم خونه مامانی که دور هم باشیم آخه خاله جونم و پسر خاله هام هم اونجا مهمون بودن این کیک خوشگل سلیقه بابا امینه که روز قبل واسه گل پسری سفارش داد یه قسمتی از کیک هم که سمت چپ به هم خورده با وجود مراقبت های چهارچشمی ما  مهیار تو اتلیه چنگ انداخته ...
4 شهريور 1392

سفر چند روزه به مشهد

چهارشنبه 18 مرداد تصمیم گرفتیم بریم مشهد مامانم اینا قرار بود برن . من و امین هم ظهر تصمیم گرفتیم همراهشون بریم واسه همین مهیارو بردیم خونه مامان و خودمون بعد از یه خرید کوچولو، اومدیم خونه و تند تند وسایلمونو جمع کردیم . ساعت 10شب راه افتادیم مهیار تو راه خوابید منم همراهیش کردم . مادر و پسر چشم خوابو در آوردیم             حالا واسه دیدن چند تا عکس از این سفر برو ادامه مطلب  راستی ممنونم که به ما سر می زنی باغ انگور   اینم بهار کوچولو می تونین واسه مشاهده وبلاگش روی عکسش کلیک کنین روز آخر خونه خاله معصومه خیلی ...
28 مرداد 1392