مهیار نازممهیار نازم، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

شازده کوچولو و راز گل سرخ

روزهای ما و مهیار اینجوری سر میشه

  از هشت ماهگی مهیار نتونستم کارهایی که انجام میده رو بنویسم حالا هرچی که یادم اومد نوشتم 1-  با تلفن و آیفون حرف میزنه لطف کرده و تشریف ببرین ادامه مطلب تا یه عالمه عکس ببینین   2-پازل ساده رو می چینه 3-حلقه هوش رو میچینه اما نا مرتب 4-دوتا مکعب رو میتونه رو هم بزاره 5-لگو بازی هم دوست داره . چند روزه که همش دست منو میگیره می بره تو اتاقش تا لگو بازی کنیم 6- عاشق آب بازیه 7- وقتی تو بازی میگم مهیار یک دو سه با دستش عدد یک رو نششون میده 8- خییییییییییییییییلی کمک من میکنه واسم طی میکشه گوشی هامون به شارژمیزنه جارو میکنه دستمال کشی میکنه (یه وقت هایی که من ...
24 آبان 1392

اولین های پسر ی بعد از یک سالگی

 من و امین امشب اومدیم یه سری به پست های پارسال زدیم .دوست داشتیم ببینیم مهیار از آبان پارسال تا الان چه تغییری کرده . وااااااااای انگار اون مهیار پارسالی رو بردن یه مهیار دیگه به جاش آوردن خیلی برام جالب بود بعضی کارهاشو فراموش کرده بودیم من همه پست های این وبلاگ رو دوست دارم .آخه نوشته های خودمه.  اما از همه بیشتر پستهای مربوط به اولین ها به دلم میشینه. امشب هم دوباره همه شو خوندم .  این پست هم یکی از هموناست: حالا برات یه ماشین میزارم تا با پای پیاده نری ادامه مطلب جوجوی من تو یک سالگی واسه اولین بار از چسب زخم استفاده کرد البته به مدت کوتاهی چسب رو دستش موند. چون دوست د...
24 آبان 1392

آخرین روزهای تابستون و اولین روزهای پاییز 1392

  یه سلااااااااااااااااام جانانه بعد از یه غیبت طولانی درسته یه مدت نبودیم اما الان با دست پر برگشتیم   البته اگه گل پسری همینجوری آروم بخوابه و من بتونم عکسها و مطالبی که آماده کردم و اینجا ثبت کنم   اگه بری ادامه مطلب عکسامونو می بینی   پارک ملت     داره با بابایی گربه ها رو نگاه می کنه کشتی کج حیاط خونه بابایی   پسرم داره گل ها رو آب میده   من یواشکی آبو می بستم که خیلی هدر نره و مهیار در کمال آرامش هی می رفت آبو باز میکرد و میومد به بازیش ادامه میداد ...
12 آبان 1392

مهیار و مهدیه

امروز من و مهیار و مامانی رفتیم آش دندونی مهدیه جون که الان شش ماهش داره تموم میشه. یه آش خوشمزه خوردیم و خیلی هم بهمون خوش گذشت اینم عکسهای مهیار و دختر بندری :      لطفا تشریف ببرین ادامه مطلب : اون گل پسری کنار مهیار اسمش حسینه .  بسیار بسیار شیطون و البته شیرین زبونه     این هاله ای که رو صورت مهیار افتاده اثر انگشتشه رو لنز دوربین که بعد کلی عکاسی از نی نی ها متوجه شدم         ...
5 مهر 1392

(2) لیست سیسمونی

  وقتی تصمیم گرفتم سیسمونی مهیارمو بگیرم ,دنبال یه لیست از وسایل کاربردی برای نی نی بودم .از چند تا فروشگاه لیست گرفتم و با استفاده از تجربه چند تا مامان لوازم مورد نیازمو تهیه کردم .تقریبا همه وسایلی که تا این سن مهیار دارم استفاده شدن و می تونم بگم نیاز به خریدن چیزی غیر از وسایل روزمره (پوشک و...) نداشتم    تصمیم در مورد چگونگی  خرید وسایل بچه ، می تونه کاملا بستگی به شرایط زندگی مون داشته باشه. مثلا ممکنه شما جای کافی برای تخت نوزاد نداشته باشین و به خرید یه گهواره کوچولو بسنده کنین. من یه لیست  از وسایل مورد نیاز گذاشتم امیدوارم بتو...
1 مهر 1392

(1) اولین تجربیات پسرم

  از بدو تولد تا 1 ماهگی  اولین سوغاتی که بعد از به دنیا اومدن گرفتی روز یک شنبه 08/05/1391 این جا دستمالی بود که  بابایی برات از سفردبی آورد .  این پاپوش هم دومیش بودکه  عمه نازی از مسافرت آستارا برات آورد       اولین شیرین کاری تو در طول 10روز اول بود. مامانی و خاله معصومه برای اینکه ختنه و نافتو چک کنن بردنت بیمارستان خانم پرستار پوشکتو باز کرد و تو جیش کردی تو آستین لباس کارش و کلی مامانی و خاله خجالتزده شدن البته پرستار بیچاره با خنده تمومش کرد اولین باری که جیش کردی و خودم شستمت ١٨/٠٥/١٣٩١ بود. شب همه خونه دایی سع...
1 مهر 1392

واکسن دو ماهگی

   شازده کوچولومونو بردیم درمانگاه شهرداری ابتدای بلوار اشرفی اصفهانی تا واکسن بزنیم . پسر گلم شب قبل ساعت ٣٠/١شب خوابید ی و تا ٧ صبح بیدار نشد ی و من هم چون عادت داشتم که هر شب چند بار با صدات بیدار بشم ، صبح وقتی بید ار شدم و دیدم هوا روشنه تعجب کردم  باورم نمیشد که گل پسر شکمو واسه شیر خوردن بیدار نشده.     تو درمانگاه اول برات تشکیل پرونده دادن بعد قد و وزن و دور سرت رو گرفتن . قدت نرما ل بود و وزن و دور سرت بالاتر از نرمال خدا رو شکر که پسرم رشدش خوبه . بعد رفتیم تو یه اتاق رو تخت گذاشتمت پرستار بهت قطره خوراکی فلج اطفال داد فکر کنم خوشت اومده بود چون وقتی پرستار رفت کنار با چ...
1 مهر 1392