اینم عادت های من بعد از تولد 4 ماهگیم
من هنوز قلقلک دادن بدنمو دوست دارم .چرخیدن و رقصیدنو دوست دارم.آینه رو مثل قدیما دوست دارم حالا دیگه جلوش ااااااا و آآآآآآآآآ می کنم.موهاتونو می کشم ولی گوشواره بیشتر دوست دارم. همچنان عاشق نوازشم
حالا الان از صبح تا شب عادت های جدیدم ایناست :
غلت می زنم مامان منو بر می گردونه
دوباره غلت می زنم مامان ...
غلت می زنم مامان ...
غلت می زنم مامانم دستش بنده تابه من برسه سرمو به زمین فشار می دم و به پهنای صورتم اشک می ریزم
شصت پاهامو می گیرم و سعی می کنم تو دهنم کنم البته بکی دو بار این کارو کردم .
خنده هام خیلی بیشتر شده و روزی 1بار واسه مامان و بابام قهقهه می زنم البته چون دوربین دوست دارم و سریع حواسم بهش پرت می شه هنوز مامان و بابا موفق نشدن از قهقهه ام فیلم بگیرن .
آدما رو اولویت بندی می کنم تو ذهنم البته در حد توان خودم مثلا بابایی چون باهام بازی میکنه همیشه بغلشو به بقیه ترجیح میدم . یا اینکه تا وقتی بابا امین سر کاره عاشق مامان سوده ام ولی وقتی بیاد مامان سوده کیه؟ بابا امین از در میاد تو کلی براش دست و پا می زنم و می خندم تا بغلم کنه
به محض رسیدن به بابا جونم اول عینکشو بر می دارم و میاندازم پایین بعدش شروع می کنم صورتشو ناخن کشیدن
یه چیزی که این روزا ذهن دایی علی و مامانمو مشغول کرده ،اینه که من خیلی به دایی علی خیره می شم .مامانم می گه شاید چون دایی مو زیاد داره و بچه ها ماه های اول زندگی شون به محل رویش موها دقت می کنن و علاقه نشون می دن .خلاصه دایی علی تو خونه راه میره و منم با دقت دنبالش میکنم .
صبح ها که بیدار می شم خوش اخلاقم و شعر اولین کتابی رو که مامان واسم خوند رو دوست دارم وقتی مامان می خونه نی نی می گه صبح بخیریه لبخند خوشگل تحویلش می دم
عاشق آب بازی ام وقتی می ذارنم تو آب کلی با دستام می کوبم روی آب ، خم می شم تا تو آب شصت پامو بگیرم آب میره تو دهنم و سرفه می کنم، سرمو به سمت بیرون لگن آب می کشم تا اطرافو ببینم و کم کم با کمک دستام خودمو متمایل به بیرون لگن می کنم تا بهتر ببینم و اگه شامپو یاعروسکی ببینم شروع می کنم به خندیدن و صدای آآآاااا در آوردن
به گوشی تلفن ،کنترل تلویزیون،آیفون وکامپیوتر علاقه نشون می دم یه بار من و مامانم خونه بابایی تنها بودیم حوصله مامان سوده سر رفته بود منو بغل گرفت و رفت اینترنت منم عشق صفحه کلید تو بغل مامان سوده خم شدم و کلی با کلید ها بازی کردم البته یه دسته گل کوچولو هم به آب دادم که دایی سعید واسم درستش کردآخه من که سواد ندارم هر بر نامه ای باز می شد واسه خودم ok می کردم cancel می کردم
ا
مامان سوده هم تصمیم گرفت دیگه منو جلوی کامپیوتر نذاره
به اسباب بازی هام چنگ می اندازم و فقط کافیه چند دقیقه جلوی کمد اسباب بازی هام باشم تا همه رو بهم بریزم
قبل از اینکه من برم جلوی کمد
حالا من اومدم
الانم دیگه مامانم خسته شده و نمی تونه منو اینجا نگه داره . واسه همین می ریم
وقتی وارد یه محیط جدید می شم به اطرافم خیره می شم و مدام سرمو این طرف و اون طرف می چرخونم و نگاه می کنم
ما اینیم دیگه