ترس از غریبه ها
نه اینکه پسری دیگه داره بزرگ میشه ترس از غریبه ها رو شروع کرده که بعضی بچه ها تو پنج ماهگی این ترسو نشون میدن
چهارشنبه 13/10/1391 مهیار جونو بردیم دکتر . مهیار جدیدا خیلی به آدمها نگاه میکنه . همونجوری با چشمای گرد و دهان باز چند ثانیه ای به دکتر خیره شد و یهو زد زیر گریه .
من و امین به روی خودمون نیاوردیم که این از آقای دکتر خوشش نیومده و سعی کردیم آرومش کنیم .
دوباره تا دکتر شروع می کرد به صحبت کردن این خیره می شد و لب ور می چید که گریه کنه . انگار مجبور بود اونجوری به دکتر خیره بشه.
آخر دکتر بیچاره گفت آخه مگه مجبوری به من نگاه کنی بچه جون اونوری نگاه کن .
دیروز هم یه جا رفتیم مهمونی مهیار بغل مامانم بود که صاحبخونه طفلکی تا اومد مهیارو ببینه و ببوسه همونجوری بهش خیره شد و زد زیر گریه و خودش رو کشید تو بغل من .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی