مهیار نازممهیار نازم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

شازده کوچولو و راز گل سرخ

اولین های پسر ی بعد از یک سالگی

1392/8/24 3:03
نویسنده : مامان سوده
805 بازدید
اشتراک گذاری

 من و امین امشب اومدیم یه سری به پست های پارسال زدیم .دوست داشتیم ببینیم مهیار از آبان پارسال تا الان چه تغییری کرده .سوال

وااااااااای انگار اون مهیار پارسالی رو بردن یه مهیار دیگه به جاش آوردن قلبقلب

خیلی برام جالب بود بعضی کارهاشو فراموش کرده بودیم متفکر

من همه پست های این وبلاگ رو دوست دارم .آخه نوشته های خودمه.عینک

 اما از همه بیشتر پستهای مربوط به اولین ها به دلم میشینه. امشب هم دوباره همه شو خوندم . 

این پست هم یکی از هموناست:

حالا برات یه ماشین میزارم تا با پای پیاده نری ادامه مطلب

جوجوی من تو یک سالگی واسه اولین بار از چسب زخم استفاده کرد البته به مدت کوتاهی چسب رو دستش موند. چون دوست داشت بازش کنه نیشخند

 

چند وقتیه که بعد از ظهر ها با مهیار میشینیم یه چایی میخوریم و گپ می زنیم خیلی خوش میگذره بهمون .

روزهای اول من چایی میخوردم و مهیار چایی میریخت.

 اما روز سه شنبه ١٦ مهر واسه اولین بار خودش چایی خورد ماچ

 

 

پسرم وقتی چهارده ماهه بود واسه اولین بار خودش نقاشی کشید

 

 

 جمعه 19 مهر برای اولین خودش یه شکلات کاکائو رو باز کرد وخورد خوشمزه

همیشه شکلات ها رو باز میکرد و می انداخت کنار

 

 

 

 اولین تفنگ بازی مهیار شب جشن تولد عرفان جون بود.

پنج شنبه 25 مهر بعد از رفتن مهمونها ما نشسته بودیم گپ می زدیم ومهیار هم حسابی بازی کرد

از اون روز به بعد همش منو میکشهزبان

 

روز جمعه 26 مهر هم واسه اولین بار منو بابا امین و دایی سعید، مهیار جونو بردیم باغ وحش .

 (باغ وحش تهران پارک ارم)

مهیار فقط حیوونها رو نگاه میکرد و عکس العملش معمولی بود .فقط جلوی قفس بابون ها ازخودش ذوق در وکرد .

 

 

 

 10 آبان اولین تلاش های مهیار برای صعود به بالاتر از سطح زمین نیشخنداسترساسترس

داشتیم شام میخوردیم و قرار بود باباعلی حواسش به مهیار باشه .یهویی منو صدا کرد و گفت: داشتم نگاش میکردم که به ترتیب سطل ها  رو چید و رفت بالا تعجب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مانلی مادر باران
21 آبان 92 14:54
با ناميدی اومدم چشام گرد شد پست جديد ديدم ماشالا مهيار خصوصا صعود آخری
نوشين مامان آريا
25 آبان 92 12:45
عزيزم تمام كارهاي جديدت مبارك باشه كوچولوي ناز
فاطمه
20 آذر 92 3:52
عزيز دلم مهيار اين اولين بار كه بعد بدنيا اومدنت اونم تنهايى شب خونتون موندم امشب دير خوابيدى و الان كه داشتم مينوشتم يهو با كلى گريه بيدار شدى فكر كنم دل درد دارى مامانى بهت دارو داده زود خوب شى