لواسون و یه عالمه آب بازی و خاک بازی
جمعه 13/04/1393 رفتیم واسه نهار رفتیم لواسون مهیار هم کلی بااااازی کرد
از اونجایی که هوا خیلی گرم بود موهای پسری رو بستم که کمتر اذیت بشه
خیلیییییی هم خوشگل شد
بعد از نهار هم رفتیم دیزین
کنار رودخونه بساطمونو پهن کردیم که مهیار راحت تر بازی کنه
مهیار هم واسمون ماهیگیری کرد
یه آقا متین هم اونجا بود که حسابی با مهیار سرگرم شدن و من یه کم استراحت کردم
امین جون طبق معمول یه جوجه ی خوشمزه درست کرد
جاده ی شمشک دیزین
این سگه خیلی پشمالو بود مهیار بهش میگفت میمون
هر چی من و امین میگفتیم این سگه مهیار
می گفت نهههههههه میمونه
بلاخره ما قبول کردیم که میمونه
اینقدر اینجا حرف زد حرف زد که نگوووووووووو
وقتی فکش گرم میشه عین فنچ میمونه
بعضی وقتها احساس میکنم صدای مهیار پشت زمینه ی تمام تصاویریه که اطرافم میبینم
و تو مسیر برگشت شروع یکی از قشنگترین مراحل زندگی ما و مهیار
مرحله این چیه و اون چیه
اولین سوال های کنجکاوانه ی مهیار
امین این چیه ؟ خونه
امین اون چیه ؟ خونه
این چیه ؟ خونه
اون چیه ؟ خونه
بعد خودش شروع کرد پشت سر هم میگفت این چیه ؟خونه اون چیه ؟ خونه
از اون روز به بعد هم همه چی براش سواله
گاهی هم دچار اختلال تکرار میشه
که تو نت در موردش مطالعه کردم و کشف کردم که گاهی بچه ها با این شیوه قصد سر کار گذاشتن والدین رو دارن
البته من نگرشم این نیست احساس میکنم می خوان جلب توجه کنن واسه همین تصمیم گرفتم که سوالها شو تا جایی که تکرار نباشه جواب بدم
وقتی هم دچار تکرار شد . جواب سوالو از خودش بپرسم
اینجوری هم از من توجه گرفته و هم منو سر کار نزاشته
جواب هر سوالی رو هم ندونم میگم باید برم تو گوگل سرچ کنم یا کتاب بخونم
پسرم هم میدونه که تو گوگل سرچ میکنن اینو مریم دختر خاله ام یادش داده
تازه بلده که تو واتس آپ فیلم و عکس میزارن . یه وقتایی تبلتو میاره میگه واتس آپ عکس
ببینم
وقتی هم بهش میگیم فیس میگه بوک یعنی فیس بوک
فقط مونده یه فیلتر شکن یادش بدیم
تا پست بعدی بااااااااااااااااااااای بااااااااااااااااااااااای