مهیار نازممهیار نازم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

شازده کوچولو و راز گل سرخ

بدون عنوان

1391/8/8 12:08
نویسنده : مامان سوده
544 بازدید
اشتراک گذاری

 از بدو تولد تا 1ماهگی من:

من دوست دارم ، یه غلت کوچولو تو تشکم بزنم . جاتون خالی یه شب وقتی مامان و بابا خوابیده بودن  ، من اینکارو کردم. البته بعد پشیمون شدم چون ، صورتم گیر کرده بود به گوشه تشک . خدا رو شکر مامانم با صدای نفس هام زود بیدار شد .

 

 

من بعضی وقتها ، دوست دارم زبونمو پشت سر هم بیرون بدم . البته زبون درازی نمی کنم چون کار بچه های بی ادبه .

من دوست دارم یکی پشت کمرمو ماساژ بده .

بعضی وقتها دلم می خواد منو طوری بغل کنن ، که سرم رو شونه باشه و پشت سررو نگاه کنم . البته اگه قدم بزنین ممنونتون میشم .

نمی دونین چقدر کیف داره وقتی سرمو ثابت نگه دارم و بدنمو به دو طرف تاب بدم .

شبها نمی تونم بخوابم. شیرم بدین ، پوشکمو عوض کنین ، باهام بازی کنین ، منو تو خونه راه ببرین تا نا آرومی نکنم .

من هر چقدر که تو پوشکم جیش کنم ، بازم ترجیح میدم وقتی پوشکم باز می شه یه جیش دیگه کنم .

 

از خود راضی   ما اینیم دیگه  

از 1 تا 2ماهگی من:

مامان جون و بابا جون من هنوز بازی با زبونم و لذت ماساژکمرمو فراموش نکردم

چه خوبه آدم تو تخت مامان و بابا بخوابه

صبح که از خواب بیدار میشم ورزش دست و پا رو دوست دارم و وقتی برام اینکارو می کنن صدای کووووووووو از خودم در می آرم

مامان خانم یه زحمتی برات دارم هر وقت شیر خواستم عجله کن وگرنه یه جوری گریه می کنم که صدام تا 4 طبقه پایین تر بره

وقتی برام کتاب بخونین با تعجب نگاه میکنم

عاشق صدای عروسکامم

از اینکه یه وسیله خوشرنگ جلوی چشمم بگیرین و آروم تکون بدین خوشم میاد و با چشمم دنبالش می کنم.

باهام زیاد حرف بزنین . اگه به زبون خودم باشه بهتره(مثل : گیخ ، آغوم ،غن ،قم) منم با صدای آآآآآآآآآآآآآ ،اااااااااا و خنده های قشنگ جوابتونو می دم .

بعضی وقتها که نا آرومی میکنم صورتمو نوازش کنین تا خوابم ببره.

از خود راضی  ما اینیم دیگه

از 2 تا 3ماهگی من:

لطف کنین همچنان کمرمو ماساژ بدین . منم کمرمو بالا میکشم تا استخونام بهتر ماساژبگیرن . من هنوز با زبونم بازی می کنم ، تو تخت مامان و بابا می خوابم ، حواستون باشه دیر شیر نخورم ، از حرکت وسایل خوشرنگ جلوی چشمم خوشم میاد ، صدای عروسکامو دوست دارم، با من حرف بزنین (مام ، آآآآآغون، گییییییییییخ ،غخخخخخ) و نوازشم کنین.

حالا دیگه کتاب خوندنو دوست دارم . برام بخونین تا براتون کلی دست و پا بزنم و ذوق کنم

ای خدا چقدر کلافه ام . به خاطر اینکه مامان و بابا متوجه بشن ، مجبورم دو تا دستمو کنار سرم بگیرم، تند تند سرمو اینورو اونور کنم ومخالف اون بدنمو بچرخونم .

رنگ خردلی و قرمز رو دوست دارم .

وقتی خیلی ذوق زده میشم ، دست چپمو میکوبم به پهلوم و همزمان با ا ون یه جیغ کوچولو می کشم .

بعضی چیزا برام خیلی جذابه و دوست دارم چند دقیقه ای نگاشون کنم . مثل دیوار سفید ، سقف ، پرده مشکی و قرمز آشپزخونه ، سقف اتاقم که پر از عروسکه و کفشدوزک هایی که مامانم رو یخچال چسبونده .

مامان جون من نق نق می زنم. تو زود بیا و سعی نکن با پستونک ساکتم کنی چون همچنان نق می زنم و پستونکم رو می خورم .

وقتی جغجغه دستمه ، از اینکه دستمو تکون میدم و صدا میده تعجب می کنم و باعث می شه دستمو بیشتر تکون بدم .

بعضی وقتها دستامو مشت میکنم و با صدای ملچ ملوچ ، می خورم .

 اگه بغلم کنین موهاتونو توی مشتم می گیرم و میکشم .

 از خود راضی  ما اینیم دیگه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عمه سپیده
8 آبان 91 9:04
سلام وبلاگ خیلی قشنگ الهی عمه قربونش بره فقط یک عکس بهتر بهتری بزار جون جهره عسلم زیاد مشخص نمی شه


مژده (مامان پردیس)
9 آبان 91 14:36
سوده جون وبلاگ مهیار کوچولو مبارک انشا... همیشه خاطرات شیرینش رو اینجا ثبت کنی و ما بخونیم. ببوسش