مهیار نازممهیار نازم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

شازده کوچولو و راز گل سرخ

(1) اولین تجربیات پسرم

1392/7/1 3:41
نویسنده : مامان سوده
1,684 بازدید
اشتراک گذاری

 

از بدو تولد تا 1 ماهگی

 اولین سوغاتی که بعد از به دنیا اومدن گرفتی روز یک شنبه 08/05/1391 این جا دستمالی بود که  بابایی برات از سفردبی آورد .  این پاپوش هم دومیش بودکه  عمه نازی از مسافرت آستارا برات آورد

 

 

 

اولین شیرین کاری تو در طول 10روز اول بود. مامانی و خاله معصومه برای اینکه ختنه و نافتو چک کنن بردنت بیمارستان خانم پرستار پوشکتو باز کرد و تو جیش کردی تو آستین لباس کارش و کلی مامانی و خاله خجالتزده شدن البته پرستار بیچاره با خنده تمومش کرد

اولین باری که جیش کردی و خودم شستمت ١٨/٠٥/١٣٩١ بود. شب همه خونه دایی سعید دعوت بودیم این اولین مهمونی پسرم بود. خاله معصومه و مامان قرار شد زودتر برن من و تو و بابا امین و رضا هم حدود یک ساعت بعد کاملا آماده بودم و یه لباس خوشگل هم تن تو کردم که .... و من برای اولین بار به کمک بابا امین شستمت .

 1 تا 2 ماهگی

اولین باری که پستونکت رو با شتاب فوت کردی بیرون سه شنبه 07/06/1391 بود . خیلی خسته بودم کنارت دراز کشیده بودم و به خاطر اینکه گریه نکنی پستونک گذاشتم دهنت . حدود 1 دقیقه بعد دیدم پستونکت خورد به من  حساب کار دستم اومد بی خیال استراحت شدم و بغلت کردم

اینم عکس پستونکی که فوت کردی

اولین باری که خودم بردمت حموم جمعه 10/06/1391بود . شب خونه دایی سعید دعوت بودیم .  خاله زهرا اینا از مشهد اومده بودن. من حمومت کردم وبابا امین برای اولین بار پوشکت کرد که البته خیلی ماهرانه انجام داد .

اولین باری که آب خوردی  پنج شنبه 23/06/1391 چند روز بود پسرم پی پی نکرده بود مجبور شدیم به آب ولرم پناه ببریم .با با امین مقدار 30 سی سی آب با شیشه بهت داد

اولین زخمی که خون بدنت رو ریخت شنبه 25/06/1391 بود . صورتت رو شستم و رفتم دستمال بیارم خشکش کنم که با ناخنت یه چنگ گنده روی صورتت انداختی و یه جیغ بنفش کشیدی. یه خورده خون اومد و چند روز جاش مونده بود دلم برات کباب شد

اولین باری که تو آشپزخونه کنارم  موندی تا من کارامو کنم . یک شنبه 26/06/1391 ساعت 17:00 بود.به مدت یک ربع تو کریر روی میز اشپزخونه بودی .دوتایی داشتیم موسیقی بی کلام  خوابای رنگی رو گوش میکردیم. لوستر آشپزخونه برات جذابیت داشت.

اولین باری که برات کتاب خوندم .یک شنبه 26/06/1391 ساعت 17:30 بود تو داشتی شیر میخوردی و به من نگاه می کردی .گاهی اوقات هم توجهت جلب می شد اینم کتابت

اولین باری که به معنای واقعی احساس کردم تو منو به دیگران ترجیح دادی . سه شنبه 4/07/  1391 ساعت 13:30  بود . برای واکسن دو ماهگی با مامانی رفته بودیم درمانگاه شهرداری ابتدای بلوار اشرفی اصفهانی . تو  بغل مامانی بودی وگریه میکردی. وقتی اومدم طرفت به سمت من نگاه کردی و از خودت صدای اا در آوردی بغلت کردم و تو ساکت شدی بی نهایت دوستت دارم

اولین باری که همراه ما به فروشگاه زنجیره ای اومدی،چهارشنبه05/07/1391 بود . (فروشگاه شهروند میدان آرژانتین)

2 تا 3 ماهگی

اولین مسافرت تو پنج شنبه 06/07/1391 روز تولد2 ماهگیت بود. صبح زود منو بابا امین از خواب بیدار شدیم رفتیم خونه مامانی . حدود ساعت 9:00 به سمت بندر انزلی حرکت کردیم . همراه ما دایی سعید فاطمه جون  مامانی بابایی بودن .تو ماشین یه ذره ناراحت بودی اما وقتی آفتاب رفت و هوا بهتر شد خوب شدی .

اولین  باری که پسرم دریا دید 05/07/1391 حدود ساعت 19:00 بود.

اولین آفتاب گرفتنت 06/07/1391  ساعت 11:00 کنار دریا بود . ما داشتیم صبحونه می خوردیم و پسرمون تو ساکش داشت آفتاب می گرفت

اولین  بار که نم نم بارون خیست کرد روز جمعه 06/07/1391  حدود ساعت 16:00بندر انزلی  بودیم در فاصله ای که من و تو از ماشین رفتیم تو رستوران زیر بارون بودی

اولین وزش باد شدید که گل پسرم تجربه کرد . روز جمعه06/07/1391  ساعت 14:00 بود البته تو داشتی چرت می زدی

اولین روزی که وارد جنگل شدی 07/07/ 1391 بود. حدود ساعت 17:00 وارد یه پارک جنگلی اطراف رشت شدیم تو از آب و هوای جنگل خوشت اومد.

اولین روزی که بصورت غیر تصادفی هر دو دستت رو به هم رسوندی و تکون دادی . شنبه15/07/1391 بود .چقدر ناز میشی وقتی هر دو دستت رو به هم می رسونی و میاری جلوی صورتت

اولین روزی که جغجغه دستت گرفتی سه شنبه 18/07/1391 بود. من جغجغه رو دادم دستت و تو کلی تکونش دادی .گاهی از همزمانی حرکت دستت و جغجغه تعجب می کردی

اولین روزی که  بصورت تصادفی صدای ماما در آوردی،چهارشنبه 26/07/1391 ساعت 15:45 دقیقه بود . من داشتم آماده می شدم که برم دکتر ،تو گریه کردی و توی گریه ات صدای ماما در آوردی . وقتی بابا امین اومد دنبالمون یه بار هم برای اون گفتی مام . هر دوتایی خیلی تعجب کردیم آخه فکر کنم یه خورده زو دبود عزیزم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

احمد بابا بزرگ اقا مهيار
3 آبان 91 7:19
دختر عزيزم سوده جان اولين مادر شدنت مبارك باشد " بدان كه مادر از زيباترين كلمه ها در همه فرهنگ هاست .مفهوم مادرى مجموعه اى از مهمترين مفاهيم را تداعى ميكند محبت، ،پايدارى،ارامش، قدردانى، احترام، عفاف، شكيبايى،ايثار ، و بسيار مفاهيم زيباى ديكر. هيج كارى ديكر را نمى توان با اين نقش مقدس برابر دانست.دليل انهم روشن است ،رشد بالندگى فرزند از ابتداى انعقاد نطفه در رحم تا مدت بس از تولد بر عهده مادر است

بابای خوبم قدم به قدم عمرم همراهم بودین و من غم و شادیمو کنارتون گذروندم چیزی برای تشکر ندارم که اندازه خوبی شما باشه فقط می تونم بگم دوووووووووووستت دارم