قرار وبلاگی دونفره + قلدری های پسر کوچولوی من
شنبه 12 مهر با سعیده جون قرار گذاشتیم بچه ها رو ببریم خونه ی بازی مجتمع بوستان
مهیار دیگه حسابی یاد گرفته تو بازی با بچه ها از حقش دفاع کنه
البته یه کم زیادی فک کنم آموزش دیده بچه ام از اونور بوم افتاده
آخه الان دیگه با قلدری در برابر بچه ها به خواسته هاش میرسه
از لحظه ای که وارد سالن بازی شدیم عین فرفره بود تو یه چشم به هم زدن غیبش میزد
دفعه های قبل باید دنبالش راه میرفتم تا بچه های بزرگتر اذیتش نکنن .ایندفعه همش حواسم بود بچه های مردم از مهیار کتک نخورن
فقط می دویید و تو هر قسمتی یه لحظه می موند دوباره قسمت بعدی
همینطوری در حال دویدن می رفت از روی میز نقاشی مداد شمعی ها رو بر میداشت
و فرار میکرد می برد می انداخت تو جامپینگ . و این در حالی بود که یه عده بچه داشتن نقاشی میکردن
یه دختر کوچولو هم با مامانش نشسته بود داشت با لگوها برج درست می کرد مهیار هر چند دیقه یه بار می رفت برجشو خراب می کرد و لگوها رو پرت می کرد به اطراف دوباره بدو می رفت یه جای دیگه آتیش بسوزونه
خلاصه بچه ام حسابی شیطونی کرد و البته مردم آزاری
نمی دونم چرا اینجوری شده این بچه
یه شب هم با یکی از فامیلامون که یه پسر کوچولو دارن قرار گذاشتیم بریم پارک قائم (حسین و مامان و باباش ) من یه شام ساده درست کردم و ملیحه جون هم زحمت کشید و یه عالمه تنقلات تدارک دیده بود . بچه ها کلی تو پارک بازی کردن اما هوا سرد بود و بلافاصله بعد از شام از پارک زدیم بیرون
چون هنوز دوست داشتیم پیش هم باشیم رفتیم خونه ی ملیحه جون که همون نزدیک بود .
ما چهار تا نشستیم پاستور بازی کردیم و بچه ها هم به بازی سرگرم بودن
که یهویی جیییییغشون در اومد سر یه ماشین کوچولو دعوااااااااااااااا و مهیار هم حسابی از خجالت حسین در اومده بود
واااای حالا بماند که یه علامت افتاد پای چشم حسین .بد جوری با هم قهر کردن
امین هرچی به مهیارمی گفت مهیار بگو ببخشید مهیار توجه نمی کرد . حسین هم جیییغ و گریه
بلاخره مهیار رفت تا آشتی کنه
مهیار هی بهش میگفت حسین بشخ(ببخشید) حسین هم جیغ میزد که برو از خونمون هیچ وقت نمی تونم ببخشمت
ما چهار تا هم داشتیم از خنده منفجر می شدیم . یعنی اینقد مکالمه ی این دو تا با مزه بود که نگو
خلاصه بچه ام کلی تلاش کرد تا دوباره دل همبازیشو بدست آورد
و با هم کلی کامپیوتر بازی کردن
من و امین هم یه عاااالمه معذرت خواهی
قلدر بازی های مهیار همچنان ادامه داره البته در مورد دیگران کمتر شده نسبتا. اما من بدبخت اینقد ازش کتک میخورم
همین نیم ساعت پیش یه چشمه برام اومد البته منم ده دیقه ای باهاش قهر کردم و هی به امین میگفتم :امین یه بچه ای بود که منو کتک زده بود منم تصمیم گرفتم فعلا باهاش قهر باشم و به حرفش گوش نکنم
و مهیار کاملا الان درک می کنه که عکس العمل من مربوط به کدوم کارشه چون یه بار بهم گفت پشیمونم سوده
بععععععله حالا نمیدونم که می دونه معنی پشیمونی چیه یا فقط عین طوطی حفظ کرده
اصولا این رفتارها یه ریشه داره که اگه اون ریشه پیدا بشه مشکل حله اما من نمیدونم چرا ریشهه رو پیدا نمیکنم
و فعلا تا یافتن ریشه باید کتکه رو بخورم
کار با نی نی وبلاگ هم که امروز از کتک خوردن بدتر بود همش نوشته هام قاطی می شد یا می پرید یا هنگ می کرد خلااااااااااصه
فک کنم با این وضعیت فعلا امشب نتونم بقیه یپستامو بزارم
بااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای بای