سوده غرغرو
سلام سلام من یه مامان خسته ام
الانم اومدم یه کم غر بزنم برم
با یه پسر شیطون میرم سر کار تو محل کار هم در خدمت پسری هستم
بعد میرسم خونه در حد تماشای دوتا کلیپ باب اسفنجی کنار گل پسری استراحت میکنم
دوباره تغییر وظیفه میدم از یه خانوم کارمند به یه خانم خونه دار
البته ناگفته نمونه که امین وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااقعا کمکم میکنه
دیگه توضیح نمیدم چقدر کمکمه امین جون . اون واقعا که نوشتم خودش واضحه دیگه
خیلی خسته میشما اما خوشحالم که کارمو دوباره شروع کردم . احساس خوبی دارم کلا
یه دلیل بزرگ خستگی زیادم اینه که
این روزا مهیار خیلی به من وابسته شده همه ی کاراشو من باید انجام بدم
و به خاطر همین فرصت استراحتم خیلی کمتر از قبل شده
مثلا بیشتر وقتها اگه امین یا مامان لقمه بذارن دهنش میندازه بیرون میگه سوده به من غذا بده
یا حتما من باید بخوابونمش من باید ببرمش دستشویی لباساشو من باید عوض کنم هرجا باشم باید کنارم حضور داشته باشه آب میخواد باید سوده آب بده و.........
در این حد
منم یه وقتایی هلاااااااک
الان مهیار پیش امین مونده و من اومدم دفتر واسه همین وقت کردم یه سری به اینجا بزنم
چند تا پست دارم که هنوز فرصت نکردم ثبت کنم اینقد دلم میخواد تند تند اینجا رو آپ کنم
اما درییییییییغ
نمیدونم چرا جدیدا اینقدر عقربه های ساعت عجول شدن
تا چشم به میزنی میبینی روز تموم شد
مهیار تازگی صبح ها که بیدارش میکنم یه کم بهونه میگیره
همش میگه نریم دفتر اما از خونه که میایم بیرون مشکل حله
چند وقت پیش یکی از واحدهای ساختمون پسرشو آورده بود سرکار
وااااای یعنی نمیدونین با مهیار چه آتیشی سوزوندن اینجا چند تا عکس ازشون گرفتم که تو دوربینه بعد تو همین پست ثبت میکنم
فعلا بای من برم تا در نبود مهیار کارای هفته ی دیگه مو هم باید جلو بندازم