14 تیر ماه پنجمین سالگرد ازدواج من و امین
از لحظه ای که با تو هم پیمان شدم
روزها و ماه ها و سال ها گذشتند با تلخی ها و شیرینی ها
خداوند را شکرگزارم که هر لحظه تو را در کنار خود احساس کردم
شادیها را به کامم شیرین تر کردی
ودر تلخی ها همرا ه و همقدم بودنت را به من ثابت کردی
عزیز لحظه های بیقراری ام
سالگرد ازدواجمون مبارک
امسال خودم کیک پختم و با ایده ی خودم تزیینش کردم
یعنی از هر انگشتم یه هنر می باره به خدا
کیک بستنی هم درست کردم
دیدین از هر انگشتم یه هنر می باره
و پودینگ آلبالو که خیلی سخت از قالب بیرون اومد و یکم خراب شد
اصلا گفتم بزار یکیش خراب بشه چشم نخورم یه وقت
وقتی پودینگو از یخچال آوردم بیرون مهیار گیر داده بود ناخنک بزنه
منم میگفتم این مال جشنمونه نمیشه الان بخوری
یه کم با عصبانیت نیگام کرد و با صدای بلند می گفت :قاشق بیار قاشق بیار
یعنی چنان اخمی کرده بود که با دو دست ادب دسرو تقدیمش کردم و در عرض چند دقیقه نصفش تیر تو پر شد
بقیه اش رو هم فرداش خورد
این بچه خیییییلی پودینگ دوست داره
امسال سالگرد ازدواجمون مهیار کیکو برید. چقدر تند تند داره روزها میگزره
مثلا ببینین من و امین چه زود بزرگ شدیم
ممنونم از اینکه همراهیمون می کنین
تا پست بعدی
بااااااای باااااااااای