مهیار نازممهیار نازم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

شازده کوچولو و راز گل سرخ

سفر به شمال

1392/12/21 5:10
نویسنده : مامان سوده
1,064 بازدید
اشتراک گذاری

٢٨ دی ماه صبح مهیار جونو بردیم دکتر واسه چکاب تو راه برگشت با مامان تماس گرفتم که برم پیشش .متوجه شدم بعد از ظهر دارن میرن شمال منم مهیارو بردم خونه مامان گذاشتم و رفتم وسایلمو جمع کردم تا همراهشون برم

دایی سعید و فاطمه جون هم همسفرمون بودن.

سفر کوتاهی بود اما خیلی خوش گذشت فقط جای امین پیشمون خالی بود

 

باز من یه مدت نیومدم اینجا سر بزنم کلی مطلب واسه نوشتن دارم که فکر نکنم بتونم همشو ثبت کنم .فقط بگم پسرم شدید سرماخورده . الان که دارم پست میذارم ٰرو پام خوابیده و هر چند دقیقه یه بار چشاشو باز میکنه میگه لا لا . یعنی لالایی بگو

 دو روزه الان همش رو پام می زارم و لالایی میگم .دیروز لالایی در خواستی هم داشتیم وقتی واسش لالایی میگفتم جیغ میکشید که نه نه عصبانیجیش لالا . جیش لالا

کلی فکر کردم تا متوجه شدم منظورش گنجشک لالا سنجاب لالاست . 

دلم تنگ شده واسه شیطونی هاش

دیشب 39 درجه تب داشت . داشتم می مردم از دلشوره طفلی امین هم این دو روزی استراحت نداشته

امروز از ترس اینکه دوباره تبش بالا بره واسش شیاف گذاشتیم کلی گریه کرد بعد اومدیم خونه مامان اینا تا یکم استراحت کنیم . تا رسیدیم  رفت بغل بابام به پشتش اشاره میکرد میگفت  اووووخ  قهقهه

خدا کنه زودتر خوب بشه

 تو ادامه مطلب یه عالمه عکس ار سفرمون گذاشتم

شب تو کلار اباد یه ویلا کنار دریااجاره کردیم و صبح وقتی بیدار شدم دیدم بابا تو محوطه تدارک صبحانه دیده خوشمزه

 

من سریع صبحانه مو خوردم و با مهیار رفتیم کنار اب قدم بزنیم

 

حدود نیم ساعت بعدش مامان و فاطمه جون اومدن پیشمون

کلی تلاش کرد تا این سنگارو برداره اما نتونست

 

 

 

 

 

ظهر هم واسه نهار رفتیم شهسوار باغ بابایی

 

 

 

ماهک کوچولو نوه دوست بابایی

 

 

مهیار حسابی بازی کردو بعد از خستگی خوابش برد

 

 

 

 

 

مهیار تو این سفر سه تا کلمه یاد گرفت : باخ / گوه /بف  که به ترتیب یعنی باغ / کوه و برف

و چهارشنبه 9 بهمن دوباره رفتیم شهسوار واسه عروسی فاطمه جون دختر دوست بابایی

شب قبل از عروسی پسرم جو عروسی گرفته

 

 

اینم شروع برفی که یه هفته شمالی ها رو خونه نشین کرد و از باغ بابایی فقط چند تا درخت به جا گذاشت

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان محمد ماهان
27 اسفند 92 2:06
سلام عزیزم وبلاگ محمدماهان رو بالاخره بعد از مدتها آپ کردم. خوشحال میشم به ما سر بزنید دوست خوبم
عمه نازی
27 اسفند 92 7:08
سوده جان بازگشتتو به وب خوش امد میگمخیلی قشنگ بودن عکسا دلم خیلی تنگ شده برااتون پسرمون هر روزو هر روز که میگذره خوشگل و ماه تر میشه. از راه دور میبوسمتون
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
2 فروردین 93 5:50
زلال ترین شبنــم شــادی را همیشه بر لبانت آرزو دارم نه برای امروزت بلکه برای فردای هر روزت عیدت مبارک . .
مانلی
9 فروردین 93 17:00
سلام سوده جون سال نو مبارک امیدوارم سال خوبی براتون باشه سراسر پر از لحظه های شاد عکسارو دیدم ماشالا مهیار خیلی بزرگ شده از حالت کوچولویی در اومده و مرد شده خدا براتون حفظش کنه خصوصیتم بی زحمت چک کن
مامان سوده
پاسخ
ای به چشم