اینم یه مدل سرگرمی مهیار
چند وقتی بود که مهیار خیلی علاقه پیدا کرده بود به این کارتون اسباب بازی دوست داشت تما م اسباب بازی هاشو بریزه بیرون و در آخر مثلا با یه ماشین کوچولو ش بازی کنه منم کارم شده بود هر روز جمع کردن این کارتون اسباب بازی ناگفته نمونه که این اسباب بازی رو دایی سعید و فاطمه جون وقتی جنسیت مهیار تعیین شد بهش هدیه کردن
یه شب مهیار این کارتون رو خالی کرد و اومد داد دست من و شروع کرد به نق و نق کردن . منم نمی فهمیدم چی میخواد خلاصه بعد از کلی گریه متوجه شدم میگه منو بذار تو کارتون
از خنده مرده بودم واقعا نمیدونم چرا همچین تصمیمی گرفته بود
هر جوری براش توضیح دادم جا نمیشی قبول نکرد و در آخر هم من و امین تسلیم شدیم
خیلی تلاش می کرد وقتی تو کارتونه را بره
واااااااااااااای وقتی کارتون پاره شد چقدر ناراحت بود و گریه کرد
من و امین هم میخندیدیم
همش داشت تلاش میکرد که دوباره درستش کنه
فرداش هم گیر داده بود که منو بزاره تو کارتون !!!!!!!!!!!!!!!!