عید فطر و یه جشن تولد کوچولو
واسه جشن تولد گل پسر
من و امین تصمیم داریم آخر مرداد که همزمان با اومدن دایی علی میشه براش یه جشن تولد
بگیریم
کلی هم براش برنامه ریزی کردیم
چند روز پیش رفتیم بازار تهران وسایل تزیینی گرفتیم مهیارو هم بردیم اینقد ذوق زده شده بود یه عالمه ریسه و بادکنک میدید که نگو
تو اولین مغازه که رفتیم تند تند میگفت تبلد تبلد
بعدشم هی میرفت از قفسه هایی که دستش میرسید وسیله برمیداشت میومد میگفت اینم بخریم
تمش هم که آماده است به لطف دوست عزیزم سعیده جون مامان آرتین که خیلی برام زحمت کشید
خلااااااااااصه
برنامه ها داریم براش
اما همون روز تولد دلمون نیومد بدون شیرینی و شمع وکیک بگزره واسه همین من دست به کار
کیک پزی شدم و امین هم براش شیرینی خرید
دایی سعید هم یه ژله ی خوشگل خرید براش که کلی ذوق کرد و همش عجله داشت بخورش
بعد از آخرین افطار ماه رمضون کیکمونو برداشتیم و واسه تبریک عید با مامانی و دایی سعید رفتیم خونه ی عمو جون
و تو راه برگشت هم مهیارو بردیم پارک
همیشه دنبالش میریم رو پله های سرسره که یه وقت نیوفته
اونشب برای اولین بار خودش تنهایی از پله های سرسره رفت بالا و از اون سرسره بزرگا که
پیییییچ پیچی ان سر خورد اومد پایین
دل منم باهاش سر خورد افتاد رو زمین
ولی مهم خودشه که کلی ذوق کرد