کباب غورباقه
یکی از بازی های مورد علاقه ی مهیار آشپزی کردنه
هر روز میاد یه کم نخود و لوبیا یا رشته ی آش یا برنج از من میگیره و میره
باهاشون بازی میکنه یه وقتایی هم حیوونای اسباب بازی شو تو قابلمه میزاره و مثلا جوجه میپزه یا خوک میپزه
جالب اینجاس که خودشم میاد میگه مثلا غذا پختم و من و امین باید با اشتها دستپختشو بخوریم
یه وقتایی بهش آرد میدم با یه الک کوچولو میگم برو آردا رو الک کن خیلی اینکارو دوست داره
خداییش هم وقتی سرش گرم اینکارا میشه من بهتر به کارام میرسم
اونم یه تجربه ی خوب کسب میکنه
تازه وقتی هم که من آشپزی میکنم کلی بهم کمک میکنه
منم کارهایی که خطر ناک نباشه رو بهش محول میکنم مثلا پیمانه ها رو اون میریزه تو ظرف و تخم مرغو میشکنه
موادو هم میزنه واسه سالاد خیار خرد میکنه البته با یه چاقوی پنیر خوری که تیغ نداره ها
یه روز داشتم باهاش بازی میکردم که بهم گفت گاز درست کن برام
منم براش لگوها شو مثل یه اجاق درست کردم بعد یهو دیدم غورباقه رو گذاشت روش تا کباب کنه
به قول خودش مثلا کباب کنه
داره کبابشو باد میزنه
مثلا نمک می پاشه
اینم یکی دیگه از مدل های آشپزیش
طبخ دایناسور
به این دایناسورش هم میگه تاکسی به این ترتیب که همش سوار این میشه هی میاد نزدیک من میگه پول بده سوار شو بعد بهش مثلا پول میدم میگم بقیه ی پولمو بده میگه خورد ندارم
یه وقتایی هم میاد پیشم میگه دربست دربست
یه روز هم که امین تعطیل بود واسمون پیتزا درست کرد
اونم چه پیتزایی
مهیار هم پیتزای منو چید
و قبل از اینکه بره تو فر تماااام سوسیس ها شو خورد
یه حسی بهم میگه این بچه قراره آشپز بزرگی بشه آخه خیلی علاقه داره به این کار دیشب گوشی امینو انداخته بود تو یه ظرف آورده به من میگه برات چی بپزم منم گفتم خورش
میگه رب بریز خورش برات درست کنم
اینم ناز پسر من که هر چی اینجا براش ثبت میکنم بازم میبینم یه عالمه چیزی مونده که نتونستم براش بنویسم
ای کاش میشد یه دوربین تو خونه کار میزاشتم تا یه عالمه فیلم از این دوران رشد مهیار واسم میگرفت
خب چی کار کنم اینم یکی از فانتزی های منه دیگه